Pages

Sunday 7 April 2013

ملچ مولوچ

از سفارت میام بیرون ویزای یه ماهه بهم دادن دوباره. دمغ بر میگردم تو ایستگاه قطار که برگردم برایتون. منتظر میشم که قطار بیاد. قطار میرسه میرم سوار میشم واگن جلوی جلو که وقتی رسیدم برایتون همون دم دروازه پیاده شم. خیلی حال عجیبی دارم دمغم، عصبانیم. کلن بی حوصله میشینم رو یه صندلی سمت پنجره که جلوش یه میزِ و دو تا صندلی هم رو به من انطرف میز. ساعت هفت و نیم عصرِ، ساعت شلوغی. یه خانم میاد میشینه رو صندلی ردیف روبروم. کیفش رو میذاره رو صندلی روبروم. لپ تاپش رو در میاره یه لیوان کاغذی هم میذاره رو میز. یک بطری کوچیک شراب سفید از تو کیفش در میاره همش رو خالی میکنه تو لیوان چه بوی گندی میده این شراب سفید هیچوقت بوش رو دوست نداشتم. واگن ریز ریز شلوغ میشه همه صندلی ها پر میشن. هنوز کسی نیمده بخواد روبرو بشینه. خانم یه بسته کرانچی میذاره جلوش. به نظر میاد که شروع میکنه به فیلم دیدن رو لپ تاپش هدفون تو گوشش. یه کرانچی بر میداره میخوره بعد انگشتاش رو یکی یکی میک میزنه که چربیشون رو بگیره شایدم از نمک روشون لذت ببره هر یه انگشت یه صدای ملچ. خودش هدفون داره نمیشنوه ولی صدای ملچ مکیدن انگشتاش بلند و فکر کنم که خودش نمیشنوه. هر یه کرانچی که بر میداره این کار رو میکنه. قطار دیگه پر شده یه صدای همهمه ریزی میاد ولی من اینقدر بی حوصله ام که هیچی نمیشنوم جز صدای ملچ ، ملچ، ملچ، ملچ این خانم. رنگ در و دیوار توی قطار کرم. انگار تو فضای فیلم مرثیه ای برای یک رویام. قطار راه میفته. ملچ ، ملچ، ملچ، ملچ. نگاه میکنم دور و برم رو همه هدفون تو گوششون دارن با موبایل یا آی پدشون ور میرن.ملچ ، ملچ، ملچ، ملچ. میخوام پاشم خانم رو بزنم. یه آقای خوشتیپ تو راهرو قطار وایساده چهار تا کن جین دستش. اولی رو باز میکنه. ملچ ، ملچ، ملچ، ملچ. ایستگاه بعد قطار شلوغ تر میشه. یه صدای همهمه ای میاد ولی من نمیشنومش. موسیقی متن برام موسیقی متن فیلم مرثیه ای برای یک رویاست. دور و بر رو نگاه میکنم ولی انگار به هیچی نگاه نمیکنم. ایستگاه بعد قطار یه کم خلوت تر میشه. آقای جین خور میشینه رو صندلی اونطرف راهرو. هنوز برام مشروب خوری ملت عادی نشده. خیلی مشروب میخورن. آقاهه نیم ساعت وقت داره چهار تا جین رو تموم کنه. به سرعت پیش میره. از بین دو تا صندلی روبروم یه آقایی رو میبینم که اونم داره آبجو میخوره. ملچ ، ملچ، ملچ، ملچ. هر دفعه که کن رو میبره سمت دهنش یه سومش رو میخوره. اولی رو تموم میکنه میره سراغ دومی. ملچ ، ملچ، ملچ، ملچ.
تو قطارم دارم میام سمت خونه. نه بابا میرسم تا نیم ساعت دیگه. سرم و میچرخونم ببینم که صدا از کجا میاد. نمیتونم پیداش کنم. یه سری آدم وایسادن که جلو دیدم رو میگیرن. ملچ ، ملچ، ملچ، ملچ. هی نگاه میکنم آدما رو همه تو موبایلاشونن. فقط منم که دارم بقیه رو نگاه میکنم. ملچ ، ملچ، ملچ، ملچ. خب خانم جان اون کوفتی رو تموم کن دیگه.
ایستگاه قبل برایتون. قطار یه کم خالی میشه. هِلو. یـــس یـــس. نًـــــ. نگاه میکنم دو رو بر رو ایندفعه پیداش میکنم. یه پیرمردیه. آقای خوش تیپ سه تا کن رو تموم کرده رفت سراغ چهارمی. دارم میمیرم که بدونم این کن هایی که داره میخوره چند درصدن . آبجو خوره تلفنش زنگ میخوره. با صدای بلند حرف میزنه. معلوم که آبجو ها گرفتنش. ملچ ، ملچ، ملچ، ملچ این دفعه با صدای خش خش بسته. بالاخره کرانچیش تموم میشه. قطار نزدیک برایتون میشه. همه حاضر میشن پیاده شن. دلم نمیخواد پیاده شم. دلم میخواد قطاره همینجوری بره منم غرق در تماشا باشم و مبهوت. قطار میایسته. آقای خوشتیپ آخرین قلپ آخرین کن رو میخوره. در قطار باز میشه. همه پیاده میشیم. آقای خوشتیپ همه کن ها رو بر میداره. میندازه تو سطل. میام تو ایستگاه دوچرخه ام رو برمیدارم میرم خونه. عصبانیم. چرا فقط یه ماه. چرا؟
میرم خونه. دختره همخونه ایم میگه چطوری؟ میگم عصبانیم. بهم ویزا فقط برا یه ماه دادن. بغلم میکنه و میگه: تو هر چقدر میخوای میتونی عصبانی باشی.

1 comment:

  1. آفرین :ی در حال چای خوردن داشتم میخوندم هی تمرکز میکردم هورت نکشم

    ReplyDelete