Pages

Monday 12 December 2011

ثبت در انگلیس

امروز تو دانشگاهمون تو انگلیس پلیس اومده بود که بچه های خارجی رو توی سیستم ثبت کنه. منم رفتم تو خیلی خوش برخورد و خوب بودن و کلی چیز میز پرسیدن راجع به ایران از من. اینکه به نظرت تحریمها چه جورین. جنگ چی؟ نظری داری در موردش. منم نطقم باز شده بود و در حد یک تحلیل گر سیاسی شروع به نطق و خطابه کردم. خانمه خیلی داشت لبخند میزد منم داشتم به صورتش نگاه میکردم. یه هو دیدم همونجوری که داره من رو تایید میکنه همه مزخرفات من رو منویسه. ازم در مورد تسلیحات هسته ای پرسید. منم گفتم که خیلی دوست دارن که داشته باشن ولی نه تخصصش رو دارن , اینکه اگه هم داشتن نمیتونستن چون مدیریت تو ایران معنی نداره و ... موتورم راه افتاده بود. خلاصه گفتش که تو و خانواده ات موافق تحریمین. گفتم که از خانواده ام خبر ندارم ولی من اولش موافق بودم. ولی الان با هاش مخالفم. چون به نظرم فقط مردمن که هزینه این تحریمها و جنگ رو میدن. مردمی که خودشون تو این دعواهای بین کشوری نقش کمی دارن.

خلاصه اگه جنگ نشد بدونین به خاطر منه ها.

آخرش هم  بهش گفتم تنک یو. گفتش خواهش میکنم. گفتم گود بای گفتش خداحافظ.

اومدم بیرون تو شوک بودم نمیدونم چرا. یه لحظه به این فکر کردم که این انگلیس و آمریکا دادن ویزا رو راحت کردن که بتونن اطلاعات جمع کنن و از باور عمومی خبر داشته باشن.
در آخر هم یاد دایی جان ناپلئون افتادم.

3 comments:

  1. چار روز دیگه اومدی ایران به جرم جاسوسی گرفتنت می فهمی یه من ماست چقدر کره داره آقای سیاوش خان!

    ReplyDelete
  2. من كه به تو افتخار ميكنم. ما ياد گرفتيم بترسيم و أزاد نظرنديم .
    راحت باش . درست فكر كنيم ، ازاد حرف بزنيم

    ReplyDelete
  3. بوس از طرف ه برای طنز خوبت

    ReplyDelete